Parwiz Zafari dedicated his life to fostering a progressive, modern, and free society in Iran while serving as a member of the Iranian parliament. However, the rise of the Islamic Republic following the Iranian Revolution eclipsed those aspirations, forcing him to leave behind everything he knew.
In 2023, his extraordinary life was featured on Humans of New York (HONY), chronicled in a captivating 54-part series by Brandon Stanton. On this page, we revisit the series. Each part presents a chapter in the epic of Bubjan's life accompanied by its Persian translation.
Brandon’s initial interviews for the HONY series inspired the film 'Bubjan,’ directed by Nicholas Mihm. The film is distributed by Nimruz as part of our ongoing commitment to foster solidarity through Iranian culture and values.
“We began in darkness. Three hundred years after the Battle of Nahavand. The invaders had plundered the country. Caravans of riches were leaving day and night. There was a huge push to break our unity, to erase our identity, to make us forget ourselves. And whenever a conqueror tries to destroy a people, they begin with the language. Scholars were murdered. Books were burned. Entire libraries were razed to the ground. Whenever words were found, they were destroyed. A knight gathered all the texts that remained. And Ferdowsi stepped forward to weave them into a poem. In the prologue of Shahnameh he writes: ‘I am building a castle of words. That no wind or rain will destroy!’ Ferdowsi attempted to use only the purest form of Persian. He wanted to preserve the entirety of our language. All of our words. But it wasn’t just our language that he was trying to save, it was our story. Our wisdom. Our soul. Who we were. Ferdowsi drew from many different sources when writing Shahnameh. But one of the most important was The Avesta. The holiest book in ancient Iran. It included many of our oldest stories, from before the written word. In the heart of the book, away from the edges, safe from the sands of time, were the oldest words of Iran: the seventeen hymns of Zoroaster. They were three thousand years old. And they’re in the form of a poem. They tell the story of a battle between two great spirits: Ahura Mazda and Ahriman. Good and Evil. Light and Dark. Since the beginning of time these two spirits have been locked in a battle for the soul of the world. And every person must participate. There can be no spectators. There is always a choice to be made. Light or Dark. Good or Evil. 𝘕𝘦𝘦𝘬𝘪 or 𝘉𝘢𝘥𝘪. It’s a simple choice. But in that choice is an escape from destiny. A promise that the book is not yet written. There is still a role for us to play.”
«در تاریکی آغاز شد. سیسد سال پس از جنگ نهاوند غارتگران داراییهای سرزمین ما را به تاراج برده بودند. کاروانهای انباشته از زر و گوهر روز و شب خارج میشدند. کارزار فراگیری برای از میان بردن هویت ایرانی به راه انداخته بودند. از زبانمان آغاز کردند. هر گاه فاتحی کمر به نابودی ملتی ببندد، بخواهد هویت آنها را از بین ببرد، بخواهد اتحاد آنها را بشکند، بخواهد آنها را از خود بیگانه کند، از زبان میآغازد. زبان آوند فرهنگمان است. نگهدارندهی تمامی گذشتهمان است. چسبیست که ما را در کنار هم نگه میدارد. دانشمندان کشته شدند. کتابها سوزانده شدند. تمامی کتابخانهها با خاک یکسان شدند. هر گاه نوشتههایی یافت میشد، نابود میکردند. فردوسی مینویسد که پهلوانی همهی نوشتههای بازمانده را گرد آورد. سپس فردوسی پذیرفت تا همه را به شعر برگرداند. او چنین سرود: پی افکندم از نظم کاخی بلند / که از باد و باران نیابد گزند! فردوسی کوشید که از نابترین واژگان فارسی استفاده کند. میخواست یکپارچگی زبانمان را پاس دارد. ولی این تنها واژگانمان نبودند که در تلاش پاسداری از آن بود، بلکه داستانهایمان نیز بود. جان و روان و شناسهی ما. آنچه که بودیم. در نوشتن شاهنامه، فردوسی از منابع گوناگون بسیاری بهره برد. برجستهترین آنها اوستا بود. کتاب سپنتای ایران. دربرگیرندهی کهنترین داستانهایمان از دوردست روزگار. در دل کتاب، دور از متنهای حاشیهای، در امان از گردباد زمانه، کهنترین واژگان و سخنان و نوشتههای ایران گنجانده شده بود: هفده گاتای زرتشت. با قدمتی سههزارساله که به شعر نوشته شدهاند. داستان نبرد میان دو نیروی بزرگ را روایت میکند: اهورا مزدا و اهریمن. نیکی و بدی. روشنایی و تاریکی. از ازل، این دو نیرو در نبردی همیشگی برای جان جهان بودهاند. همه میبایست در آن نبرد شرکت کنند. هیچ تماشاگری وجود ندارد. چرا که هر انسانی باید انتخاب کند. همیشه گزینهای وجود دارد. گزینهی سادهایست: روشنایی یا تاریکی. نیکی یا بدی. ولی در آن گزینش، گریزی از سرنوشت وجود دارد. نویدیست نانوشته. که در آن کارسازیم.»