Parwiz Zafari dedicated his life to fostering a progressive, modern, and free society in Iran while serving as a member of the Iranian parliament. However, the rise of the Islamic Republic following the Iranian Revolution eclipsed those aspirations, forcing him to leave behind everything he knew.
In 2023, his extraordinary life was featured on Humans of New York (HONY), chronicled in a captivating 54-part series by Brandon Stanton. On this page, we revisit the series. Each part presents a chapter in the epic of Bubjan's life accompanied by its Persian translation.
Brandon’s initial interviews for the HONY series inspired the film 'Bubjan,’ directed by Nicholas Mihm. The film is distributed by Nimruz as part of our ongoing commitment to foster solidarity through Iranian culture and values.
“The club was called 𝘕𝘪𝘳𝘰𝘰. The Force. There were ten of us. We were all so different. But we were like charms on a bracelet—united by our love for Iran. It was nothing important: we’d graffiti our slogans onto walls. We’d stand on busy street corners and try to convert people to our cause. But it felt so important. We felt like we were building a new Iran around us. We held our meetings in an attic. We’d check the street for spies before we went inside. I had one of the strongest voices in the group, so I’d open each meeting by reciting a hymn about loving Iran. We’d review our activities from the previous week. Then Dr. Ameli would lead us in long discussions about the meaning of Iran. Dr. Ameli was a nationalist. But it wasn’t a nationalism of expansion. It was a nationalism of preservation. A nationalism based on history and culture, with respect for all people. That’s one of the very first things he taught us: ‘What is true, must be true for everyone.’ We learned that the Persian Empire began when Cyrus The Great united a group of nomadic tribes in 550 BC. Many consider Cyrus to be the founder of human rights. Whenever he conquered a new territory, he outlawed slavery. He allowed everyone to live with their own language and religion. In the ancient world Iranians were known as 𝘈𝘻𝘢𝘥𝘦𝘩. Free people. It’s even in the Shahnameh. When one of our champions is mistaken for an angel, he says: ‘I come from Iran. The land of the free.’ Listening to Dr. Ameli speak about the foundations of Iran, we felt like we’d discovered something hidden. An Iran built on ideals. 𝘙𝘢𝘴𝘵𝘪. 𝘕𝘦𝘦𝘬𝘪. 𝘋𝘢𝘢𝘥. An Iran built on freedom. 𝘈𝘻𝘢𝘥𝘪. During the final meetings of 𝘕𝘪𝘳𝘰𝘰 that I ever attended, we were joined by a girl named Parvaneh. She was a basketball player; and her voice was just as strong as mine. At the close of each meeting, we’d lead the group in the swearing of seven oaths. I don’t remember all seven, but I remember the final. To give our lives for Iran.”
«گروه خود را نیرو مینامیدیم. ده تن بودیم با ویژگیهای گوناگون ولی چون مهرههای یک دستبند - پیوسته و همپیمان در عشق به ایران. کارهای برجستهای نمیکردیم: شعارهامان را بر دیوارها مینوشتیم. در خیابانهای پر رفت و آمد ایستاده و رهگذران را با آرمانهامان و برای پیوستن به کوششها فرامیخواندیم. اندیشهها را با همگان در میان میگذاشتیم. این تلاشها برایمان بسیار با ارزش بود. احساس میکردیم در حال ساختن ایرانی نو در پیرامون خود هستیم. گردهمآییها را در بالاخانهای برگزار میکردیم. پیش از ورود، ایمنی خیابان را بررسی میکردیم. گردهمآیی هفتگی ما با خواندن نیایشگونهای به نام سرآغاز شروع و با پیماننامهای به نام هفت پیمان به پایان میرسید. بسیار پیش میآمد که من یکی از آن دو را با صدای رسا بخوانم. کوششهای هفتهی پیش را دوره میکردیم. آنگاه آژیر با ما به گفتوگو دربارهی ایران و فرهنگ آن میپرداخت. آژیر ملیگرا بود. نه ملیگرایی بر پایهی کشورگشایی بلکه ملیگرایی بر پایهی پاسداری از یگانگی سرزمینی و فرهنگ ملی. ملیگرایی بر پایهی تاریخ و فرهنگ، بر پایهی گرامیداشت همهی مردمان زمین و میهنها و فرهنگهایشان. این نخستین درسی بود که به ما آموخت: «حقیقت آنست که برای همگان پذیرفتنی باشد.» آموختیم که بنیاد شاهنشاهی ایران با یکپارچه کردن قومها و تیرههای گوناگون به رهبری کوروش بزرگ در سال ۵۵۰ پیش از میلاد نهاده شد. بسیاری کوروش بزرگ را بنیانگذار حقوق بشر میدانند. او به مردمان آزادی داد که با زبان و دین خود زندگی کنند. و هرگاه بر سرزمینی نو میرسید، بردگان و اسیران را آزاد میکرد. در دنیای باستان، ایرانیان با نام "آزاده" شناخته میشدند، مردمان آزاد. در شاهنامه نیز به این نامگذاری اشاره شده است. منیژه بیژن را میبیند و به او دل میبندد. میپرسد آیا تو سیاوشی که زنده شدهای یا از پریزادگانی؟ پاسخ بیژن این است: سیاوش نیَم نَز پریزادگان / از ایرانم از شهر آزادگان. سخنان آژیر دربارهی بنیادهای فرهنگ ایرانیان دل و دیدهی ما را بر گذشته و آیندهی ایران میگشود، احساس میکردیم به رمز و رازهای ماندگاری آن دست یافتهایم. ایرانی ساخته شده بر پایهی آرمانها: راستی، نیکی و داد. ایرانی ساخته شده بر پایهی آزادی. در یکی از واپسین گردهمآییها، تنی چند از دختران دانشآموز به ما پیوستند. در میان آنها دختری بود به نام پروانه، بسکتبال بازی میکرد؛ صدایی رسا و گیرا داشت. ایستادیم و در پایان گردهمآیی هفت پیمان را خواندیم. آخرین بند هفت پیمان از جان باختن به راه ایران میگوید.»